متينمتين، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 13 روز سن داره

متين معتمدي

اوضاع خريد سيسموني و اجاره خونه

چند روزه كه مستأجرمون مي خواد بلند بشه چند تا املاك سپرديم اما هنوزمشتري نيومده و اين شده يكي ازنگراني هاي من پريروز با بابا محمد رفتيم واسه پسرگلم سيسموني ببينيم. اينقدر تنوع رنگ و مدل و قيمت ديديم كه نتونستيم چيزي انتخاب كنيم. واقعيتش اينه كه اصلا دلم نمي خواد مامان و باباي من واسم سيسموني بگيرن چون از نظر من رسم مسخره اي يه اما از عكس العمل بابا محمد مي ترسم.دلم نمي خواد حرف و حديثي هم باشه اما من و بابا محمد تصميم گرفتيم بچه داشته باشيم چه ربطي به مادر بزرگ و پدربزرگ مادري بچه داره اين موضوع؟ مگه گامي هم مادربزرگ پدري بچه برمي داره؟   بيشترين موضوعي كه دغدغه اين روزهاي بابا محمده و اعصابشو خورد كرده و باعث ميشه از زند...
19 شهريور 1393

دنبال دكتر و بيمارستان

متين جان مامان  الان مدتي هست كه دنبال دكتر و بيمارستان مي گردم الان يه دكتري مي رم توي كرج دكتر خوبي يه اما بابا محمد مي گه دلم مي خواد  چون خودم تهراني هستم و مامان متينم (كه من باشم) تهراني يه بچم هم تهراني بشه واسه همين مي گه بايد بريم تهران منم دنبال دكتر خوب و بيمارستان مجهز مي گردم بعضي از بيمارستانها فوق العاده گرون هستن اما من فكر ميكنم اگه اونا باعث بشن تو سالم بياي توي بغلم ارزش داره. حاضرم همه دنيامو بدم تا تو سالم باشي پسر عزيزم
19 شهريور 1393

سلام برروزهاي قشنگ

تو در تمام دنيا يكنفري اما براي بعضي ها تمام دنيايي پسرم متين جان سلام از قبل از روزي كه تو پا به اين دنيا بزاري و دعوت منو و محمدو قبول كني تمامي خاطرات و احساساتمو واست مي نوشتم. واست يه دفتر خاطرات درست كرده بودم و قصد داشتم وقتي بزرگ شدي بدم بهت تا با احساسات و خاطرات و نظرات مامانت بيشتر آشنا بشي و بدوني توي چه زندگي اي رشد كردي و اگر عمري برام باقي نبود يادگاري اي از خودم واست به جا گذاشته باشم اميدكه به زودي مي ياي بغل مامان و رشد مي كني تا بتونم باهات هم كلام بشم و متوسل به نوشتن نشم.  
19 شهريور 1393